بوسه های بی هوا

بوسه های ــــــــــــــــــــــــــ

 

 بی هوایمــــــــــــــــــــــــــــ 

 

را نــــــــــــثارت میـــکـــنـــم

 

وای که نمیدانی ـــــــــــــــــ

 

بوسه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

برلبانتـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آن همــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

بی ـــــــــــــــــــــــــــــــــ هوا

 

چه لذتـــی ـــــــــــــــــ دارد ؟


روزگار ، فاصله انداختی

دلتنگم

دلتنگ تر از همیشه
نمیدانم آن شب من گم شده بودم  در کوچه تنهایی ها ، یا تو؟
قدمهایت چنان به گوشم رسید ، که دیگر تنهاییم را فراموش کردم
سلام را که گفتی . دیگر مطمئن شدم تورسیدی

دوست داشتنت ، بی درنگ بر دلم افتاد

زبانه کشید از من ، این دوست داشتنت

آتش به جانم انداخت ، شعله ور شد

از عشق گفتی و از دوست داشتن هایت

دلبری کردی و جواب دلبرهایت را دادم

دستم را که گرفتی رها شدم از این هوای غم زده

بوسه ات چنان بر لبانم نشست که یخ وجودم را آب کرد

باورت کردم که جاودانی برایم

ولی تا خواستم بگویم عاشقت هستم . نشد

انگار دنیا نخواست

رنجش آوَرد . هر چه سعی کردم رَفعش کنم ، نشُد که نشُد

گذشت

ثانیه ها و دقایق و ساعت های نداشتنت ، گذشت

روزگار بد کرده ، دوباره بدی کردو فاصله انداخت

یک سال از زندگیم ورق خورد . بی آنکه بدانم چه شُد که اینگونه شُد ؟

دلم میگیره

دلم بیشتر و بیشتر میگیره .

 وقتی که میبینم که من هستم و تو هستی ولی روزگار به کاممان نیست ، راستی مثالش چی بود؟

؟

؟

 یادم اومد ، همان قسمت لعنتی .

روزگار از تو و تمام بدیهایت گله خواهم کرد به معبودم ، فاصله انداختی .



خسته ام

خسته ام

خسته

خواب میخوام 

خوابی به کوتاه مرگ

خوابی میخوام بدون دلتنگی

دلم می خواد برم

یه گوشه ی 

ساکت و تاریک از دنیا 

که سقف آبی داشته باشه

دراز بکشم 

خیره بشم به سقفش

تصویر تو رو ببینم

دیدمت

بگم

اومدی

ولی دیر

دیر 

دیر

دوستت دارم

خدا حافظ

چشم هامو ببندم

مرگی به کوتاهی ثانیه ها داشته باشم.


عشق تو


این آسمان و ابرها با عشق تو رنگیست 


این ابرها می بارند که 


عشق تو را به یادم بیاورند



من و تو


من و تو


نه بوسه ی فرانسوی می خواهیم


نه برج ایفل


نه شراب شیراز 


و نه سیگار لعنتی را .


من . تورا می خواهم 


و تو . مرا میخواهی 


برای عاشق بودن . 




با هم بودنمان

تفاوت رنگ ها مهم نیست


مهم تفاهم و با هم بودنمان است


دستم را بگیر


دستم را بگیر


تو بچرخی


من میچرخم


دنیا میچرخد


همه میچرخند


ولی عشقمان جان دوباره می گیرد.



بیا با من

بیا با من

می خواهم به تمام دنیا نشانت دهم

می خواهم خود خواهانه تورا داشته باشم برای خودم 

به دورترین فاصله ها میبرمت

جایی که من و تو و خدا باشیم

نه دستی و نه دوستی بتواند به عشقمان حسادت کند

می خواهم با هم عشقمان را جاودانه کنیم